
اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: «او چشم راست ندارد و چشم ديگرش در پيشاني اوست و مانند ستارة صبح ميدرخشد. چيزي در چشم اوست كه گويي آميخته با خون است. وي در يك قحطي سخت ميآيد و بر الاغ سفيدي سوار است...»
ترمينولوژي رواياتبزرگترين مشخصّة دجّال كه در روايت اميرالمؤمنين(ع) به آن اشاره شده است، داشتن يك چشم چپ است. با اوّلين نگاه به آرم رسمي سازمان فراماسونري، ميتوانيد اين چشم چپ را مشاهده نماييد، كه در رأس آرم قرار دارد (او چشم راست ندارد و چشم ديگرش در پيشاني اوست)، اين چشم درون آرم، درخشان است (و مانند ستارة صبح ميدرخشد).

"تک چشم فراماسونها نماد اصلی ویروس کش "

"تک چشم لوسیفر روی دلار آمریکا"
الف: معناى اين واژهدر كتاب مقدس
واژه دجّال (antichrist) تنها در رسائل يوحنا وارد شده؛ امّا ادعا شده است كه در مكاشفه يوحنا، رسائل پولس و با صراحت كمترى در اناجيل و كتاب دانيال نيز مترادفهاى اين واژه به كار رفته است .
1. در رسائل يوحنا
يوحناى قديس در رسائلش فرض را بر اين قرار داده كه مسيحيان اوليه با آموزه مربوط به آمدن دجّال آشنا هستند:
»شنيدهايد كه دجّال مىآيد« (رساله اول يوحنا، 18:2)؛ »و اين است روح دجّال كه شنيدهايد كه او مىآيد« (رساله اول يوحنا، 3:4). اگر چه يوحنا از چندين دجّال سخن مىگويد، ولى بين دجّالان بسيار و يك دجّال اصلى فرق مىگذارد: »دجّال مىآيد. الحال هم دجالان بسيار ظاهر شدهاند« (رساله اول يوحنا، 18:2). وى همچنين سيرت و رفتار دجّال را شرح مىدهد: »از ما بيرون شدند لكن از ما نبودند« (رساله اول يوحنا، 19:2)؛ »دروغگو كيست جز آنكه مسيح بودن عيسى را انكار كند؟ آن دجّال است كه پدر و پسر را انكار مىنمايد« (رساله اول يوحنا، 22:2)؛ »و هر روحى كه عيسى مسيحف مجسم شده را انكار كند از خدا نيست و اين است روح دجال« (رساله اول يوحنا، 3:4)؛ »زيرا گمراه كنندگان بسيار به دنيا بيرون شدند كه عيسى مسيحف ظاهر شده در جسم را اقرار نمىكنند: آن است گمراه كننده و دجال« (رساله دوم يوحنا، 7). همچنين يوحنا زمان آمدن دجّال را »ساعت آخر« تعيين مىكند (رساله اول يوحنا، 18:2)؛ علاوه بر اين، وى معتقد است كه او »الان هم در جهان است« (رساله اول يوحنا، 3:4).

"نماد تک چشم فراماسونری از مصر باستان اقتباس شده است"
2. در مكاشفه
تقريباً همه مفسران دريافتهاند كه دجّال در مكاشفه يوحنا ذكر شده است؛ امّا در مورد باب خاصى كه در آن از وى ياد شده، اتفاق نظر ندارند. برخى به »وحش« در آيه 7 باب 11 ، برخى به »اژدهاى [بزرگ ] آتشگون« در باب 12، و ديگران نيز به وحشى »كه ده شاخ و هفت سر دارد« در باب 13 و آيات بعدى اشاره مىكنند؛ در حالى كه بسيارى از محققان، دجّال را بر وحشى كه »دو شاخ مثل شاخهاى بره« داشت و »مانند اژدها« سخن مىگفت (13: 11 و آيات بعدى) يا بر وحش قرمزى كه »هفت سر و ده شاخ داشت« (باب 17)يا سرانجام، بر شيطانى كه »از زندان خود خلاصى خواهد يافت« و امتها را گمراه خواهد كرد (20: 7 و آيات بعدى) منطبق مىدانند. شرح مفصل دلايلف له و عليه هر يك از اين نظريات، به بحث كنونى ما ارتباطى ندارد.
3. در رساله پولس
يوحناى قديس مفروض مىگيرد كه آموزه مربوط به آمدن دجّال در نزد خوانندگانش شناخته شده است. مفسران براين باورند كه اين آموزه از طريق نوشتههاى پولس مقدس در مسيحيت شناخته شده است. يوحناى قديس عليه بدعت گذاران زمانهاش اصرار مىورزيد كه كسانى كه راز تجسّم را انكار مىكنند اَشكال كمرنگى از دجّال بزرگ آتى هستند. دجّال در رساله دوم پولس به تسالونيكان (2: 3 و آيات بعدى، 7 -10) به طور كاملترى وصف شدهاست. در كليساى تسالونيك به واسطه اين اعتقاد كه دومين ظهور مسيح قريب الوقوع است، اضطرابهايى پديد آمد. اين تصور تا حدودى ناشى از فهم نادرست آيه 15 و آيات بعدى باب چهارم از رساله پولس به تسالونيكان و تا حدودى ناشى از دسيسههاى گمراه كنندگان بود. به منظور بر طرف كردن اين اضطرابها بود كه پولس مقدس دومين رساله خود را به تسالونيكان نوشت و به ويژه، آيات 3 تا 10 باب دوم را درج كرد. آموزه پولس چنين است: پيش از »روز مسيح«، »ارتدادى« رخ خواهد داد و »مرد شرير« ظاهر خواهد شد. وى در هيكل (معبد) خدا مىنشيند و خود را چنان مىنماياند كه گويى خداست؛ او با قدرت شيطان و آيات و عجايب دروغين عمل مىكند؛ آنهايى را كه محبت راستين را نپذيرفتند تا نجات يابند، گمراه مىكند؛ امّا عيسى خداوند او را با نفَس دهان خود هلاك خواهد كرد و به تجلى ظهور خويش او را نابود خواهد ساخت .امّا در مورد اين زمان، » آن سرّ بىدينى الان عمل مىكند فقط تا وقتى كه آن كه تا به حال مانع است از ميان برداشته شود. خلاصه آن كه، پيش از »روز مسيح«، »مرد شرير« كه در رساله يوحنا به دجّال معروف است ظاهر خواهد شد؛ پيش از ظهور »مرد شرير«، »شورش« يا ارتداد بزرگى به وقوع خواهد پيوست؛ اين ارتداد نتيجه »سرّ بىدينى« اى است كه الان عمل مىكند و به گفته يوحنا، خود را در اينجا و آنجا با اشكال كمرنگ دجّال نمايش مىدهد. يوحنا سه مرحله پيدايش شرارت را معرفى مىكند: خمير مايه شرارت؛ ارتداد بزرگ و مرد شرير. امّا منظور تعيين دقيقتر زمان حادثه اصلى، قيدى را اضافه مىكند؛ وى ابتدا چيزى را به عنوان شىء (to datechon »آنچه«) و سپس به عنوان شخص (ho hatechon »آنكه«) وصف مىكند كه از وقوع حادثه بزرگ جلوگيرى مىكند: »فقط تا وقتى كه آنكه تا به حال مانع است از ميان برداشته شود« [رساله دوم پولس رسول به تسالونيكيان، 2: 7.م]. در اينجا تنها مىتوانيم نظريات عمده راجع به معناى اين قيدى را برشماريم، بدون آنكه از ارزش آنها سخن بگوييم:
مانعف حادثه اصلى، »مرد شرير«است؛ حادثه اصلى، ظهور دوباره عيسى مسيح است (گريم »Grimm«، سيمار »Simar«).
مانع، امپراتورى روم است؛ حادثه اصلى كه از آن جلوگيرى شده، »مرد شرير« است (اغلب آباء لاتينى و مفسران بعدى).
رسول به اشخاص و حوادث زمان خود اشاره مىكند؛ مانع (Katechon) و »مرد شرير« به طرق مختلف بر امپراتورانى مانند تيتوس (Titus)، نرون( Nero)، كلاوديوس (Claudius)، و غيره منطبق شده است (متكلمان پروتستان كه پس از قرن هفتم مىزيستند).
رسول مستقيماً به اشخاص و حوادث معاصرى اشاره مىكند كه با اين حال، نمونههايى از »مانع« (Katechon)، »مرد شرير« و روز مسيح در آخرالزمان هستند؛ به عنوان مثال خرابى اورشليم [به سال 70 ميلادى] نمونه ظهور مجدد مسيح است (دالينگر Dخlinger).
قبل از رها كردن نظريه پولس در باب دجال، مىتوان پرسيد كه پولس آموزه خود را از كجا به دست آورده است؟ در اينجا نيز با پاسخهاى مختلفى مواجه مىشويم:
پولس قديس صرفاً نظر خود را بر اساس سنت يهودى و تصويرپردازى دانيال و حزقيال نبى بيان مىكند. اين نظريه مورد تأييد برخى از نويسندگان پروتستان قرار گرفته است .
رسول انديشهاى را بيان مىكند كه از طريق آموزه آخرالزمانى عيسى مسيح در عالم مسيحيت ارائه شد. اين نظريه را دالينگر بيان كرده است .
پولس قديس نظريه خود در مورد دجّال را از كلمات مسيح، پيش گويى دانيال، و حوادث معاصر به دست آورده است. اين نظريه را نيز دالينگر مطرح كرده است .
رسول پيشگويى را بيان كرده كه از طريق الهام از روح القدس دريافت كرده است. مفسران كاتوليك عموماً طرفدار اين نظريهاند.
4. در اناجيل و كتاب دانيال
پس از مطالعه تصوير دجّال در رساله پولس به تسالونيكيان، »مرد شرير« در كتاب دانيال (7: 8، 11، 20، 21)، جايى كه رسول »شاخ كوچك« را وصف مىكند به راحتى شناخته مىشود. نمونهاى از دجّال در كتاب دانيال 8: 8 و آيات بعدى، 23 و آيات بعدى، 11: 21 - 45 در قالب انتيخوس اپيفانه (Antiochus Epiphanrs ) يافت مىشود.
بسيارى از مفسران در آمدن مسيحهاى دروغين و پيامبران دروغين (متّى 24: 24؛ مرقس، 13: 6، 22؛ لوقا، 21: 8)، »مكروه ويرانى« (متّى: 24: 15)، و كسى كه »به اسم خود مىآيد« (يوحنا، باب پنجم: 43) اشارههاى كم و بيش آشكارى را به دجّال دريافتهاند .
ب - دجّال در زبان كليسايى
بوست (Bousset) بر اين باور است كه در ميان يهوديان افسانه كاملاً تكامل يافتهاى وجود داشت كه توسط مسيحيان پذيرفته شد و توسعه يافت؛ و اين افسانه از مفاهيمى كه در مكاشفه يوحنا ديده مىشود در نقاط مهمى انحراف يافته و با آن متناقض است. به عقيده ما بوست نظريه خود را به طور كامل اثبات نكرده است، نظر وى در باره توسعه مفهوم دجّال توسط مسيحيان از مزاياى يك نظريه ابتكارى فراتر نمىرود. در اينجا ضرورتى ندارد به بررسى اثر گونكل (Gunkel) بپردازيم كه در آن انديشه دجّال را به اژدهاى ما قبل تاريخى عمق دريا رديابى مىكند؛ اين نظريه نيز شايان توجهى بيشتر از اوهام اساطيرى ساير نويسندگان نيست .

"نماد تک چشم در لوگوی المپیک ۲۰۱۲ لندن "
پس مفهوم حقيقى دجّال در زبان كليسايى چيست؟ سواز (Suarez) بر اين باور است كه اين يك امر اعتقادى است كه دجّال شخصى خاص يعنى دشمن برجسته مسيح است. اين نظريه عقيده كسانى را كه دجّال را به مجموعه كامل كسانى كه با عيسى مسيح مخالفند يا به مقام پاپى (Papacy) تفسير مىكنند مردود مىشمارد. بدعت گذاران والدنسى (Waldensian) و البيجنسى (Albigensian)، ونير وايكليف (Wyclif) و هوس (Hus) پاپ را دجّال ناميدهاند؛ امّا آنها اين اصطلاح را صرفاً به طور استعاره به كار بردهاند. تنهاپس از دوره نهضت اصلاح طلبى (Reformism) بود كه اين نام به مفهوم واقعى اش در مورد پاپ به كار رفت. از آن پس اين امر عملاً در آيين لوتريان داخل شد و از سال 1861 به بعد، به شدت مورد حمايت و دفاع آنان در مجله الهيات لوترى (Zeitschrift) fur lutherische Theologie قرار گرفت. گفته مىشودكه اين تغيير از كليساى واقعى به قلمرو سلطنت دجّال بين 19 فوريه و 10 نوامبر 607 ميلادى به وقوع پيوسته است؛ زمانى كه پاپ بونيفاس سوم (Boniface III Pope) از نيوتن (Newton) امپراتور يونان لقب »رئيس همه كليساها« را براى كليساى روم دريافت كرد. در تاييد اين تاريخ به مكاشفه يوحنا( 13: 8) توسل جستهاند و از آيه 3 باب يازدهم تخمين زدهاند كه پايان جهان احتمالاً سال 1866 ميلادى خواهد بود. كاردينال بالارمين (Ballarmine) در جلد سوم كتاب »پيرامون رهبر روحانى روم« (De.Rom.Pont) نادرستى اين نظريه را هم از ديدگاه تفسيرى و هم از ديدگاه تاريخى اثبات كرد.
بر خلاف باور برخى از نويسندگان پيشين، مصداق فردى دجال، ديو (demon) نخواهد بود؛ شخصف شيطان تجسم يافته در قالب انسانى دجّال هم نخواهد بود. اگر توجيه مربوط به آيه 17 از باب 49 سفر پيدايش، همراه با توجيه حذف دان (Dan) از فهرست قبايل، چنانكه در كتاب مكاشفه (باب 7) يافت مىشود، صحت داشته باشد، وى شخصى انسانى و احتمالاً داراى اصل و نژاد يهودى خواهد بود. بايد به خاطر داشت كه سنت خارج از كتاب مقدس (Scriptural) - extra چيزى بيش از اطلاعات كتاب مقدس در باره دجّال به ما نمىدهد. در حالى كه اين اطلاعات براى متقاعد ساختن مؤمنان به تصديق »انسان شرير« در زمان آمدن وى كافى هستند، فقدان هر گونه وحى قابل اعتماد ديگرى بايد ما را در برابر افكارباطلايروينگيستها(Irvingistes) مورمونها (Mormons) و اشخاص ديگرى كه اخيراً مدعى دريافت وحىهاى جديدى شدهاند، هشيار سازد.
بىمناسبت نيست كه توجه خواننده را به دو رسالهاى كه توسط كاردينال نيومن فقيد (Newman) در باره دجّال نوشته شد، جلب كنيم. رساله اول با عنوان »انديشه، دجّال نزد پدران كليسا« به بررسى زمان، دين،4 شهر و آزار و اذيتهاى وى مىپردازد. اين رساله هشتاد و سومين شماره (Tracts for the Times) را تشكيل مىدهد. رساله دوم به »انديشه دجّال نزد پروتستانها« موسوم است .
5 به منظور درك اهميت رسالههاى كاردينال در باره مسئله دجال، بايد توجه داشت كه به مرور زمان چندين نظريه در باره ماهيت اين دشمن مسيحيت ظاهر شد.
كاپ (Koppe)، نيچه (Nitzch)، استور (Storr) و پلت (Pelt) معتقد بودند كه دجّال يك اصل شرارتآميز است نه اين كه در قالب يك شخص يا حكومت تجسم يابد. اين نظريه هم با نظريه پولس رسول متعارض است و هم با نظريه يوحناى رسول. هر دوى آنها اين دشمن را به عنوان يك انسانى واقعى وصف مىكنند.
نظريه دوم اذعان مىكند كه دجال، شخص است اما معتقد است كه انسانى مربوط به گذشته است. دجّال به اشكال گوناگون بر نرون (Nero)،ديوكلتين (Diocletian)، جوليان (Julian) ، كاليگولا (Caligula)، تيتوس (Titus) شمعون مجوسى (Simion Magus) شمعون پسر گيورا (Giora ) كاهن اعظم، آنانياس (Ananias) ويتيلوس (Vitellius)، يهوديان (jews) فريسيان (Pharisees) و متعصبان يهودى (jewish zeabts) منطبق شده است. امّا اين نظريه از لحاظ سنتى وثاقت كمى دارد؛ علاوه بر آن، به نظر نمىرسد كه با پيش گويىهاى پيامبرانه مطابق باشد و در مورد برخى از طرفدارانش، نظريه مذكور مبتنى بر اين فرض است كه نويسندگانف مفلهَم نمىتوانند از محدوده تجاربشان فراتر روند.
نظريه سوم تصديق مىكند كه دجّال بايد به صورت انسانى واقعى ظاهر شود، امّا اين شخص واقعى را با نظام پاپى يكى مىداند. لوتر (Luther)، كالوين (Calvin)، زوينگلى (Zwingli)، ملانكتون (Melanchthon) بوسر (Bucer)، بزا(Beza)، كاليكستوس (Calixtus )، بنگل (Bengel)، ميكائليس (Michaelis) و تقريباً تمام نويسندگان پروتستان اروپاى برّى از حاميان اين نظريه به شمار آمدهاند؛ همين مطلب را مىتوان در مورد متلكمان انگليسى: كرانمر (Cranmer)، لاتيمر (Latimer)، ريدلى (Ridley)، هوپر (Hooper)، هاتچينسون (Hutchinson)، تينديل (Tyndale) سانديس (Sandys)، فيلوپ (Philop)، جول (Jewell)، راجرز (Rogers)، فولكه (Fulke)، برادفورد (Bradford)، كينگ جيمز (King James) و آندروس (Andrewes) گفت. برامهال (Bramhall) اصلاحاتى را به اين نظريه وارد كرد و پس از آن استيلاى اين نظريه در ميان نويسندگان انگليسى رو به زوال نهاد. همچنين نمىتوان فرض كرد كه نظريه دجّال بودن پاپ به همان شكل مورد تاييد پروتستانها بوده است. آرتيوس (Aretius)، فوكسه (Foxe) ناپيرميد (Napier Mede) جوريو (Jurieu)، كانينگهام (Cunninghame)، فابر (Faber) وود هاوس (Woodhouse) و هابرشون (Habershon) »پيامبر دروغين« يا دومين »وحش« در كتاب مكاشفه را بر دجّال و مقام پاپى منطبق كردهاند، به نظر مارلورات (Marlorat) كينگ جيمز داوبوز (Daubuz)، و گالووى (Galloway) اولين »وحش« در مكاشفه چنين وضعيتى دارد؛ از اين رو هر دو »وحش« توسط برايتمن (Brightman)، پاروس (Pareus)، ويترينگا (Vitringa) گيل (Gill) بكمير (Bachmair) فريزر (Fraser) كرولى (Croly )، فايش (Fysh) و اليوت (Elliott) شناسايى شدهاند.
پس از مرور اجمالى نظريات پروتستانها در باره دجّال، مىتوانيم برخى از اظهارات انتقادى كاردينال نيومن را درباره مسئله مورد بحث تصديق كنيم .

اگر ثابت شود كه بخشى از روحانيت كليسا ماهيتى دجّالى دارد، تمام روحانيت، از جمله شاخه پروتستان، چنين خواهد بود .
نظريه دجّال بودن پاپ به تدريج توسط سه گروه تاريخى يعنى: البيجنسىها (Albigenses) والدنسىها (Waldenses ) و فراتسلها (Fraticelli) بين قرون يازدهم و شانزدهم توسعه يافت. آيا اينان مفسرانى هستند كه كليساى مسيح بايد تفسير واقعى پيشگويىها را از آنها دريافت كند؟
مدافعان نظريه دجّال بودن پاپ، خبطهاى بزرگى در استدلالهاى خود مرتكب شدهاند؛ به اعتقاد آنها برنارد مقدس (St.Bernard )، »وحش« در مكاشفه را بر پاپ منطبق نموده، در حالى كه برنارد مقدس در عبارت مورد نظر از ناپاپ (Antipope) سخن مىگويد؛ آنها به آبوت يواكيم (Joashim Abbot ) به عنوان كسى كه معتقد است دجّال به مقام پاپى (See Apostolic ) ترفيع مىيابد توسل مىجويند؛ در حالى كه آبوت در واقع معتقد است كه دجال، پاپ را سرنگون مىكند و مقام وى را غصب مىكند؛ سرانجام اينكه آنها به سخن پاپ گريگورى (Gregory) كبير استشهاد مىجويند كه گفته است: چون دجّال به مسيح شباهت دارد و پاپ تمثال مسيح است پس اگر پاپ جانشين واقعى مسيح است، دجّال بايد تاحدودى به پاپ شباهت داشته باشد.
فراماسونري چيست؟
واژة فراماسونري از لغت فرانسوي «فران ماسونري» (fran masonery) به معناي بنّا يا معمار آزاد است كه در زبان انگليسي به آن «فري ميسون» (free mason) به همان معنا ميگويند. فراماسونری یا فراموشخانه جمع کانونهای برادری گستردهای در جهان است. این کانونها ریشههای بسیار کهنی در اروپای غربی دارند. فراماسونری دارای یک سیستم مدیریت فراگیر جهانی نیست و ارتباط بین فراماسونریهای مختلف تنها توسط خود دو لژ انجام میشود. واژه فراماسونری احتمالاً از freestone mason گرفته شده. freestone mason در انگلیسی به معنی بنّای آزاد میدانند. کسی که عضو فراماسونری است فراماسون یا ماسون نامیده میشود، و ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نامیده میشود.فراماسونری در ابتدا جنبشی لیبرال بوده است که مبتنی بر باز تولید اندیشه های گنوستیک در دوران پس از اصلاحات در اروپا بوده است. فراماسون ها با شعار «برابری، مساوات، برادری» نقش بزرگی در انقلاب های بزرگ معاصر مانند انقلاب امریکا بر علیه استعمار انگلیس، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب مشروطیت ایران و جنبش انقلابی بر ضد استعمار اسپانیا در امریکای جنوبی داشته است.عقاید لیبرال جنبش فراماسونری باعث واکنش های مذهبیان و محافظه کاران، گروه های بنیادگرا، مذهبیون بنیاد گرا و ملی گرایان شده است. همچنین مخالفت با نظام طبقاتی کشیشی مسیحیت، باعث دشمنی کلیسای کاتولیک روم با فراماسونری شده است. این گروه ها فراماسونری را جنبشی الحادی و شیطانی معرفی می کنند.همچنین منشا افسانه ای این جنبش(داستان معبد سلیمان) باعث نفرت گروههای ضد یهود از فراماسونری شده است. حالت مخفی این جنبش و منشا بریتانیایی آن باعث شده است که چنین پنداشته شود که این جنبش ابزار توطئه انگلو-صهیونیست جهانی است. همچنین رژیم های دیکتاتوری مانند نازی ها و کشورهای کمونیستی نیز به سرکوب فراماسونری می پرداختند.

مفاهيم و توضيحات اوّليه
اين عبارت، نام سازماني است كه در عصر حاضر جزو تشكيلات مخفي وابسته به يهوديّت جهاني ميباشد. اينان همان معماران نظامهاي سياسي جهانند كه از تمام قيود و قوانين كشورها و اديان، آزاد و تنها به اربابان يهودي خود جوابگو هستند.
اعضاي فراماسونري
به اعضاي اين سازمان مخفي، فراماسونر يا ماسون ميگويند.
در حال حاضر بيش از هشت ميليون فراماسونر در سراسر جهان وجود دارد كه اكثر آنها (6 ميليون نفر)2در آمريكا زندگي ميكنند، به راحتي ميتوان يك كشور را با چند هزار نخبه در عرصههاي مختلف هدايت و كنترل نمود؛ پس آنها به راحتي ميتوانند بر دنيا حكومت پنهان خود را داشته باشند و جهان را به سوي اهداف از پيش تعيين شده، سوق دهند.
اعضاي اين تشكيلات از ميان نخبگان سياسي، اقتصادي (سرمايهداران بزرگ)، نظامي، فرهنگي و علمي كشورهاي مختلف انتخاب ميشوند و در مكانهايي به نام «لژ» تشكيل جلسه ميدهند.
پيدايش فراماسونري
پيدايش اين سازمان مخفي به دوران جنگهاي صليبي بازميگردد؛ آنگاه كه گروهي خود را شواليههاي معبد ناميدند و در فلسطين به حفاريهايي براي پيدا كردن معبد و گنجهاي آن دست زدند. اين گروه كه برخي آنها را يهودي و برخي، مسيحي ميپندارند، بعد از بازگشت به فرانسه، عقايد و اعمال كفرآميزي از خود بروز دادند كه باعث قتل عام و فرار آنها به مناطقي كه تحت حاكميّت كليساي كاتوليك نبود، شد. فراماسونرها در سال 1717 م. از حالت فرقهاي عقيدتي به حالت عقيدتي ـ سياسي تغيير هويّت دادند و وارد بازي بين المللي شدند.
اگر به معناي لغت دجّال توجّه شود، به معناي كذّاب است كه اين بارزترين خصوصيّت اين جامعة مخفي است؛ مخفي كاري اين سازمان، نمونة بارز نفاق در ادبيات قرآني ـ اسلامي است